در این گفتوگو قسمت دوم از پادکست با دکتر بهزاد شوقی دربارهی استاد از زاویهی دیگر گفتو گو کرده ام. طیف موضوعات بیان شده در این مصاحبه بسیار گوناگون است:
از چگونگی انتخاب رشته مدیریت آموزشی و مانیفست مدیریت آموزشی آغاز می کنیم و به ذهنیت فلسفی مدیران آموزشی، کاربرد خرد در زندگی شخصی ، شیوه های خرد جمعی در تدریس، شیوههای مدیریت کلاس درس و توصیه به دانشجویان میرسیم. شنیدن این گفتوگو شما را با موضوعات مختلف در حیطه استاد از زاویه دیگر در گروه مدیریت آموزشی آشنا میکند.
بخشی از متن گفتوگو
به نام خدا
سلام
من صدف پورمنصف هستم. با دومین قسمت از پادکست «استاد از زاویهای دیگر در گروه مدیریت آموزشی» در خدمتتان هستم. میهمان ویژه این بخش دکتر بهزاد شوقی هستند که من معرفیشان نمیکنم از ایشان خواهش میکنم خودشان را معرفی کنند.
دکتر شوقی:
به نام خدا
۱۴۰۱/۱۰/۱۸
من بهزاد شوقی هستم و در خدمتتان هستم. من بخواهم خودم را معرفی کنم داستانش طولانی ست. شما هرچه می خواهید بپرسید .من پاسخ می دهم.
پورمنصف: از تحصیلاتتان برایمان می گویید.
دکتر شوقی: من دیپلمم ریاضی بوده؛ پیش دانشگاهی ریاضی، لیسانس برق، دو تا کارشناسی ارشد دارم. یکی در رشته مدیریت آموزشی و دیگری در رشته روانشناسی بالینی. یک دکترای رشته مدیریت آموزشی دارم. یکی هم دکترای روانشناسی تربیتی.
پورمنصف: آقای دکتر چطور از مهندسی برق به مدیریت آموزشی رسیدید ؟
دکتر شوقی: والا دو تا چیز داشت یکی اینکه من قبلن درصنعت کار میکردم و کار فنی انجام میدادم . آنجا وقتی من نگاه میکردم دیدم که مشکل اصلی کلن کارخانه کارفرما و دربحث فنی نیست، بلکه در بحث انسانی و علوم انسانی است و در کارخانه من نظرم رشته علوم انسانی و مدیریت بود که با مدیریت آموزشی آشنا شدم و در این حوزه درس خواندم.
پورمنصف: اگر زمان به عقب برگرده، بازم رشته مدیریت آموزشی را انتخاب میکنید ؟
دکتر شوقی: اگر زمان به عقب برگرده این رشته را انتخاب نمی کنم ، ولی البته چرا انتخاب می کنم ولی اگر بخواهم عمیقن چیزی را بخوانم فلسفه را می خوانم.
پورمنصف: مانیفست شما درمورد مدیریت آموزشی چیست؟
دکتر شوقی: مانیفست منظورتان همان عقیده و باور و نظر است؟
پورمنصف: بله
دکتر شوقی: میدانم و اعتقاد دارم. من همیشه یک چیزی را میگویم آموزش چه فردی، چه سازمانی هزینه نیست. سرمایهگذاری است و الان کشورهای توسعهیافته اگر در سطح کلان فکرکنید چیزی که باعث توسعهیافتگی اشان شده ،تمرکز و توجه به آموزش بوده و داشتن بودجههای آموزشی که برای آموزش در نظر میگیرند. کشور توسعهیافته مثل: چین، مثل: کره، مثل: فنلاندو، و دیگر کشورهای اروپایی و بالاخص امریکا و غیره. این باعث توسعهیافتگی می شود. ما هر تغییری بخواهیم در جامعه انجام بدهیم باید اول از آموزش شروع کنیم و از ابتدایی تا غیر بعضن تغییر زمانبر است و این پایههای فرهنگی را به دنبال دارد و از طریق آموزش خیلی کارها انجام خواهد شد.
پورمنصف: چطور برای ارشد و دکترای دوم به روانشناسی علاقهمند شدید ؟
دکتر شوقی: روانشناسی را اساسن خیلی خودم دوست دارم برای توسعه فردی و من به دنبال مداخله کردن نیستم و دو تا هدف داشتم: یکی اینکه برای توسعه فردی خودم و خود آگاهی و یکی اینکه چون کار پژوهشی انجام میدهم و در حوزه روانشناسی هم کار کردم دوست داشتم یک دانش سطحی نه عمیق روی روانشناسی داشته باشم.
پورمنصف: جالبترین موردی که در مورد شما نمیتوانیم از رزومه اتان متوجه شویم، چه چیزی می تواند باشد؟
دکتر شوقی: من آدم توفیق طلب و کمالگرایی هستم.
پورمنصف: چه جملههایی را خیلی تکرار میکنید ؟
دکتر شوقی: جملههای خیلی تکرار میکنم میگویم که “چیزی به اسم شر وجود ندارد هر آنچه که هست خیره.”
پورمنصف: خاطره جالبی از دورهی دانشجوییتان برایمان تعریف میکنید ؟
دکترشوقی: دوره دانشجویی اگر بخواهم بگویم از تقلبهایم باید بگویم که نمی توان آنها را عنوان کرد ولی دوران دانشجویی خاطره خاصی الان در ذهنم باشه واقعن نیست و الان حضور ذهن ندارم ولی شاید تا اخر این بحث به یاد آوردم و برایتان تعریف کردم.
پورمنصف: چند تا از دستاوردهای بزرگ تحصیلی تان رو برایمان تعریف می کنید؟
دکتر شوقی: دستاورد بزرگ اگر بخواهم بگویم و اینها که همه رزومه است ولی رتبه یک دکترا بودم. اگر اسمش را دستاورد بگذاریم، همین مدارکی که موجود است. همیشه دانشی مهمه که عمق داشته باشد، حالا دانش ما که آنچنان عمقی هم ندارد.
پورمنصف: چطور به تدریس در دانشگاه علاقمند شدید؟
دکترشوقی: اساسن تدریس و آموزش را دوستداشتم. من آن موقع که کارخانه کار میکردم یا در صنعت فعالیت داشتم. همیشه به این فکر میکردم که چرا باید مثلن من صبح برم سرکار عصر بیام و معمولن کار تکراری انجام بدهم. داشتم فکر میکردم ببینم چه کاری میتوانم انجام دهم که هم درآمدزایی داشته باشد و هم علاقه خودم باشد. دیدم بهترینش میتواند همین آموزش باشد. که بیشتر دنبال یک تجربه ای بودم و همینطور اینکه یک رزومه ای داشته باشم ولی بعد از مدتها، الان یکسال است که در دانشگاه تدریس نمیکنم. برایاینکه دیدم که واقعن دانشجویان علاقهمند نیستن و احساس کردم که دارم به بیراهه میروم و مثمرثمر نیستم و الان یکسال که تدریس نمیکنم.
پورمنصف: دوست داشتید وقتی بزرگ شدید، چه شغلی داشته باشید؟
دکتر شوقی: بابام که دوست داشت مهندس بشوم و همیشه علاقهاش به این بود که یک کیف سامسونت بخره با یک کامپیوتر که آن هم خرید اما خودم میخواستم بیشتر بیزینس من ( (Businessmanبشوم. تاجر بشوم.
پورمنصف: با موفقیتهای بسیاری که به دست آوردید، بازم دلتان میخواست چه استعدادی داشته باشید که ندارید ؟
دکتر شوقی: استعدادی که ندارم بعید می دانم که بازهم داشته باشم. من آدم هنری نیستم ولی دوست داشتم موسیقی بلد بودم.
پورمنصف: شیرینترین خاطره تدریستان در دانشگاه را برایمان تعریف می کنید؟
دکتر شوقی: خاطره تدریس که زیاد است اگر بخواهم بگویم. یکبار سر کلاس رفتم نزدیک ۵۰ – ۶۰ دانشجو نشسته بودند. و معمولن من حضور غیاب نمیکنم .آن جلسه اول بود یک لیست حضوروغیاب هم داشتم ولی حوصله حضور غیاب نداشتم. گفتم کاغذ بردارند اسم هایشان را بنویسند و شروع کردن به نوشتن. این برگه تا انتهای کلاس رفت و برگشت. وقتی برگه دستم رسید. احساس کردم یک شیطنت انجام دادند. دانشجویان را شمردم . بعد دیدم مثلن ۶۲تا اسم رو کاغذ است. اما تعداد دانشجویان حاضر در کلاس ۵۷نفر ست. یعنی یه چهار پنجتایی اسم دوستانشان را اضافه نوشته بودند. بعد روی کاغذ معلوم بود رنگ خودکاری که شبیه هم ست دوبار تکرار شده است. گفتم هر کس بگوید که چه کسی را اضافه نوشته و بگویید خب حالا موردی نیست، کسی نگفت. بعد گفتم که افرادی که اسمشان را نوشتید کلن اقدام به حذف کنند و یا اینکه بیاید بگویید چه کسی بوده . بالاخره آمدند و گفتند مثلن اینجوری بوده و فلان ما عذر میخواهیم. من هم گفتم اشکال نداره بیاید سرکلاس و نمره های خوبی هم گرفتند و دانشجوهای خوبی هم بودند. فقط نکته مهم این است که واقعن اخلاق داشته باشید که نمرهها بالا و پایین، کلاسها، دورهها، مقطعها و مدرکها همهاش میگذرد.
پورمنصف: تلخ ترین خاطره تدریستان در دانشگاه چی بود ؟
دکترشوقی: همین تلف کردن وقت برای غالب دانشجوهایی که اصلن دنبال یادگیری نبودند.
پورمنصف: اصلیترین درسهایی که طی مسیر حرفهایتان آموختید چیست؟
دکتر شوقی: درس هایی که آموختم و برایم خیلی مهم بوده و برایم دستاورد داشته کار مبتنی بر اخلاق بوده یعنی درست انجام دادن کار حتا دیگران ندانند و اینکه با مشتریان و مراجعان صادق باشم.
پورمنصف: استاد تأثیرگذار رشته مدیریت آموزشیتان چه کسی بوده است؟
دکترشوقی: دکترایمانی (محمد نقی ایمانی گله پردسری) او مسیر زندگی من را عوض کرد و اصلن با بحث مدیریت آموزشی آشنا شدم.
پورمنصف: کتابهای فراوانی درمورد خرد دارید. حتمن یک قصهای پشت این انتخاب واژه« خرد» است، آن را برایمان روایت میکنید؟
دکتر شوقی: سال ۹۳من خیلی جستجو میزدم و خیلی زیاد مطالعه میکردم. بهاصطلاح وب گردی میکردم. در پایگاههای داده خارج از کشور با واژه wisdom آشنا شدم. برام جالب بود. در فارسی معادلش را سرچ زدم دیدم نیست. معادل فارسیش را حکمت نوشته بود. در بحثهای فلسفی و ادبی آورده بود. بعد جستجو کردم دیدم که ریشه روانشناسی دارد. ما چون مدیریت آموزشی میخواندیم خواستم ببینم که ایا wisdom در مدیریت هم در حقیقت کاربرد دارد؟ با واژه Organizational wisdom جستجو کردم. یعنی خرد سازمانی. چنین چیزی بود. بعد گفتم حتما آموزشیش هم باید باشد در مدرسه و دانشگاه جستجو کردم دیدم اصلا ریشه اصلیش همانجاست یه سوالی مطرح کرد که آیا دانشجویانی که از دانشگاه فارغالتحصیل میشوند ،خردمندند یا دانشمند؟ بهنظرم جالب بود چون که بین دانشمند و خردمند تفاوت وجود دارد. دانشمند فقط میداند ولی خردمند آن دانش را بکار میگیرد و این دغدغه ذهنیم بود که چرا واقعا دانشجویان فارغالتحصیل ما تخصصی ندارند و دغدغه ذهنیم شد وارد مقوله شدم. دیدم چقدر این واژه جامعیت دارد و در همه رشته ها کاربرد دارد. در اقتصاد، در حسابداری، در روانشناسی، در مدیریت و سایر حوزهها بهش علاقمند شدم. من خاطرم هست که از سال ۹۳تا۹۵ بالغ بر۸۶۰ تا مقاله انگلیسی را دانلود کردم و خواندم و ترجمه کردم و حاصل آنها ۲-۳تا کتاب شد که از نظر من بد نبود ولی بحثش بحث خیلی جالبی بود . از نظر من چون کار پژوهشی هم انجام داده بودم میدیدم که این واژه چقدر کامل و جامع است و واژه میان رشته ای است. این بود که نظرم را خیلی جلب کرد.
پورمنصف: با توجه به تألیف کتاب خرد کاربردی تان، از کاربرد خرد در زندگی شخصیتان برایمان تعریف می کنید؟
دکتر شوقی: من همیشه یک چیزی می گفتم من را خیلی ها ممکن است با توجه به رزومه دانشگاهی و شخصیت علمیام بشناسند، البته خودم معتقدم چیز خاصی نیست. فقط یک رزومه است. من معتقدم اگر من رتبه یک هستم باید بتوانم این رتبه یکی را درزندگی شخصیم هم ازش استفاده کنم و صرفن روی کاغذ نباشد. فکر میکنم به اندازه خودم وقتی گذشته ام را مرور میکنم. اگر ابعاد مختلف زندگیم را ببینم حالا از نظر اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تحصیلی و آموزشی و یاغیره برای من کاربرد داشته ولی در بحث خرد مستقیم به تصمیمگیری بر می گردد. خیلی بحثها موجود است رهبری خردمندانه و تصمیم خردمندانه. من همیشه سعی کردم اینجوری باشد و تعریف خرد هم البته همین را مطرح می کند collective good یعنی خیر جمعی. میگوید باید یک تصمیمی گرفت که همه نفع ببرند. مثالی میزنم یک کارمندی وقتی تصمیم میگیرد آن مشتری نفع ببره، مدیرش نفع ببرد، خودش نفع ببره و همه نفع ببرند. سعی کردم تصمیماتم خردمندانه باشد.
مثل اینکه می گویند طرف پیر تجربه است یعنی از آن تجربه اش و تصمیمی که میگیرد به گونه ای که همه منتفع بشوند. البته این برگرفته از نظریه تعادل و نظریه توازن در این خصوص صحبت میکند در خصوص خیر جمعی این شاید این را برای من داشته است. حداقل سعی کردم آگاهانه این کار را انجام بدم. حالا از وقتی با این ماجرا اشنا شدم، آگاهانه تصمیم خردمندانه بگیرم، به هر حال هیچکسی هم کامل نیست و در طول روز تصمیم زیاد میگیریم. در خاطرم هست که یک پادکستی گوش میدادم میگفت در قدیم یک انسان در کل عمرش شاید ۲۰تا تصمیم میگرفت. ما در یک روز بالغ بر ۱۰۰تا ۲۰۰تصمیم حالا در جنبههای مختلف میگیریم بنابراین خب وقتیکه بیست تا تصمیم می گیریم ممکن ۲تاش غلط باشد. ولی روزی ۱۰۰تا تصمیم احتمالن روزی ۵-۶تا تصمیم اشتباه است. حالا ما سعی می کنیم یک سری معیارا داشته باشیم مبتنی بر خردمندانه نگاه کردن به این تصمیم خردمندانه .
پورمنصف: بهنظر شما چرا از خرد غیرعادی برای زندگی کردن بهره میبریم ؟
دکتر شوقی: من بهره می برم؟
پورمنصف: نه بهره می بریم. کتابی در زمینه خرد غیرعادی دارید.
دکتر شوقی: خرد غیرعادی در مقابل خرد عادی است. خرد عادی تفسیر مردم مبتنی بر دانش اما خرد غیرعادی منظورش صرفن دانش نیست. یک پکیج کامل است. یک تئوری دارد، استنبرگ combination of intelligence, creativity and wisdom میگوید ترکیبی از هوش خلاقیت و خرد. خیلی آیتمهای زیادی را تحت پوشش خودش قرار میدهد و یک بحثی که درش هست عادی نیست غیرعادی برای اینکه کاربردی است. برایاینکه میخواهد به نتیجه بیانجامد بهش میگویند خرد غیر عادی .
پورمنصف: کتابی با عنوان خرد و ذهنیت فلسفی دارید. به نظر شما چرا یک مدیر آموزشی باید ذهنیت فلسفی داشته باشد؟
دکتر شوقی: من خیلی این فلسفه را کلن دوست دارم. الان زیاد راجع به آن مطالعه نکردهام ولی ذهنیت فلسفی را فیلیپ جو اسمیت راجع به آن صحبت میکند: جامعیت، تعمق و انعطافپذیری. اینکه مدیر آموزشی ذهنیت فلسفی نیاز دارد، اصلن همه به ذهنیت فلسفی نیاز دارند، اگر جامعیت را نگاه کنی اصلا فلسفه مثل این می ماند که سوار هلیکوپتر بشوی بری بالا جنگل ، جنگل را ببینی یعنی اینکه یک اشراف و جامعیتی داشته باشی روی کلیت قضیه . یک مدیر آموزشی هم باید این اشراف را داشته باشد. یعنی اینکه کلیه تصمیمات و سیاستها و درحقیقت اقداماتش مبتنی بر فلسفه تعلیم وتربیت، حالا ما یک فلسفه تعلیموتربیت داریم، در کشور خودمان فلسفه اسلامی هم داریم یعنی باید جامعیت داشته باشد. حالا باید آنها را روی قالب و چارچوب و دستورالعمل و هرچی که ازش دارد بهسازی بکند. از مهمترین آیتمی که میتواند وجود داشته باشد در بحث فلسفه برای رویداد آموزشی نوع نگاهشان به فلسفه تعلیموتربیت است، خوب این خیلی هاش تعریف شده است. در کشور ما سند چشمانداز و خیلی چیزهای دیگر که تعریفشده ولی با توجه به اینکه هر کسی دانسته یا ندانسته فلسفه خودش را دارد، در مکاتب مختلفی که وجود دارد حالا ایدهآلیسم و رئالیسم یا طبیعتگرا و تجربهگرا و غیره و غیره. آن میتواند روی عملکردش و آن خروجیهای عملکردش که می تواند دانشآموز باشد؛ سند باشد، والدین باشد، و غیره میتواند اثر بگذارد. در بحثهای دیگر تعمق بر دانش یا … تعمق، انعطاف پذیری و جامعیت از مؤلفههای یک فرد خردمند می تواند باشد.
2 پاسخ
درود صدف جان تماس بگیرید شمارت وندارم
۰۹۳۸۳۸۷۲۳۹۲
سلام خانم عمرانیان عزیز
با اینکه شماره من از تاریخ بیهقی تا کنون هیچ تغییری نداشته ست اما چرا فراموش یا حذف شده ، برای من جای سوال است. پیامک خدمتتان ارسال شد.