داستانِ موشی که مدیریت از نقطه صفر را یادآوری میکند
زیگزازاگ راه میرفت از روی جدول کنار جوی. آقایی از روبه رو میآمد یک لحظه با صدای بلند که لرزشی هم در آن احساس میشد
زیگزازاگ راه میرفت از روی جدول کنار جوی. آقایی از روبه رو میآمد یک لحظه با صدای بلند که لرزشی هم در آن احساس میشد
در کمین یک سوژه بود. روی یک سکو در بین چمنها در پارک نشسته بود که از درختی که کنارش قرار داشت و شاخه و
از پلههای دانشکده در کنار استاد پایین میآمد. ۱۰ دانشجو هم پشت سرشان قدم برمیداشتند. وسط پلهها استادی با استادش رو به رو شد. سلام
-کفش شمارهی ۲۱. -کفش شمارهی۲۱. -کفش شمارهی ۲۱. +دوان دوان، تقتق. قرچ. تقتق. -این صدای چه بود؟ +تقتق، نق زدن ستون فقراتم. -نیروی جایگزین نداریم،
دکتر علی عبدالعالی در استوریی در اینستاگرام پرسید: از نظر شما خرید میوه نوبرانه ولو گران -کارخوبیست -کار بدیست -بستگی به وضعیت جیبمان دارد 🔘درصد
به نام خدا سلام. من صدف پورمنصف هستم. با دومین پادکست تأثیر پنجههای قصهگویی بر تعلیم و تربیت در خدمتتان هستم. مهمان ویژهی این قسمت