چرا باید کتاب«قصه‌های شب برای مدیران» را خواند؟

-نویسنده‌ی کتاب «هنری مینتزبرگ» یک وبلاگ‌ نویس است. به نظر می‌رسد وبلاگ‌ نویسی قدمگاه تجربی‌ست که این روزها تمرین نوشتن و آزمودن تجربه‌ها را برایمان به تصویر می‌کشد.

-از استعاره‌های مدیریت جهت تفهیم مطالب به خوبی استفاده شده.

-در این کتاب به شما توصیه شده که ترسیم نمودار سازمانی را ببوسید و بگذارید کنار. هدف از این امر این است که با سلسله مراتب سازمانی  خداحافظی کنید.

-شما را با بصیرت‌های مختلف درباره‌ی مدیریت و سازمان آشنا می‌کند. در واقع به شما برای ایجاد یک فرهنگ با عملکرد بالا کمک می‌کند. نگاهی فراتر از حال را برایتان رقم می‌زند.

بخش اول کتاب

قصه‌هایی درباره‌ی«مدیر بودن»

-مدیران را به فهرست نویسی از مشکلات دعوت می‌کند. فهرست نویسی به شما کمک می‌کند مشکلات را به راحتی شناسایی کنید.

-به شما توصیه می‌کند که شیوه مدیریت مهم‌ست نه جایگاه. مدیر باید مزه گرم و سرد سازمان را چشیده باشد. در این صورت به بهترین نحو مدیریت خواهد کرد.

-به نقل از پیتر دراکر در کتاب می‌خوانیم:«مدیر همانند رهبر ارکستر سمفونیک است، آلات موسیقی که هریک به طور مجزا صرفاً صدایی دل‌خراش دارند تنها به دلیل تلاش و چشم انداز و رهبری او با یکدیگر ترکیب می‌شوند و موسیقی کامل زنده‌ای را می‌سازند.»

-دراغراق‌ها غوطه‌ور نشوید که  همانند عروسک خیمه شب بازی یک سازمان عمل خواهید کرد.

-در جای دیگر این کتاب به نقل از جیم مارچ می‌خوانیم:«وقتی رهبر باشی؟ هم باید لوله‌کشی کنی و هم شاعر باشی.» در واقع  هنر نفوذ در دیگران را یادآوری می‌کند.

-در جای دیگر از این کتاب می‌خوانیم:«بهترین راه برای شناخت عیب‌های یک نفر یا ازدواج با اوست یا کارکردن با او!»

-در شناخت افراد به یک شایستگی آن‌ها اکتفا نکنید. در این صورت ممکن ست خطایی ایجاد شود.

-می‌دانیم که انسان از بعد تشکیل شده است:

«جسم، روح و روان.» به روحمان در مدیریت هم توجه کنیم. روحمان چه چیزی دریافت می‌کند و چه بازخوردی نشان می‌دهد؟

-بر ارتباط چهره به چهره مدیر با کارکنانش تأکید می‌ورزد، ارتباط دوسویه ست و بازخوردهای پیام به راحتی دریافت می‌شود.

-فضای اینترنت را سارق کنترل افراد بر امور تلقی می‌کند. به خاطر اینکه نوعی حواس پرتی ایجاد می‌کند و شما را از انجام امور مهم باز می‌دارد.

بخش دوم

قصه‌هایی درباره‌ی «سازماندهی»

-به اینکه رهبری برای سازماندهی امور داشته باشید یا نه وسواس به خرج ندهید.

-به سازمان همیشه از بالا به پایین نگاه نکنیم. به استراتژی آیکیا که صنعت مبلمان را دگرگون کرد اشاره می‌کند که این استراتژی از کارگری ساده آغاز شد.

-در جای دیگر کتاب می‌خوانیم:«خرس با سگ آبی فرق دارد؛ خرس زمستان‌ها در غار پناه می‌گیرد و سگ آبی نیز در خانه‌های چوبی ساخته‌ی دست خوش. به همین ترتیب، گونه‌های مختلف سازمان‌ها نیز متفاوت‌اند. بیمارستان، کارخانه، شرکت فیلم‌سازی و نیروگاه هسته‌ای چهارگونه‌ی سازمانی متفاوت‌اند؛ ولی وقتی درباره‌ی آن‌ها صحبت می‌کنیم، صرفاً از یک واژه استفاده می‌کنیم:سازمان.»

بخش سوم

قصه‌هایی درباره‌ی«تحلیل»

به هرچیزی با دید «اندازه‌‌ گیری» نگاه نکنیم.

از تحلیل‌های به جا  و در مکان درست بهره ببریم.

-در جایی از کتاب می‌خوانیم: «اعداد مطمئن، بی‌طرف، عینی، واضح‌ و در نتیجه«سخت» هستند، اما «داده‌های سخت» دقیقا‌ً چیستند؟ آیا جوهر روی کاغذ یا الکترون‌های رایانه را می‌توان داده‌هایی سخت دانست؟»

-با نگاه واقعی به فعالیت‌های اصلی سازمان بنگرید، اعداد و ارقام شما را ممکن است از واقعیت‌ها دور کند.

-و در جای دیگر می‌خوانیم:«اگر‌چه شواهد در جای مناسب می‌توانند جای تجربه و قضاوت را بگیرند، هیچ‌گاه نباید جایگزین تجربه و قضاوت شوند.»

-در واقع به ما گوشزد می‌کند که آنچه احساس می‌کنی مهمتر از سنجش بیان‌ست.

بخش چهارم

قصه‌هایی درباره‌ی «آموزش و توسعه»

-مدرک گرایی محض را رد می‌کند و آن عامل موفقیت تلقی نمی‌کند.

-در جایی می‌خوانیم:«توهم دانستن همه چیز می‌تواند نتایج وخیمی به بار آورد.»

-به تعمق که یکی از مؤلفه‌های ذهنیت فلسفی مدیران‌ست اشاره دارد. یک مدیر نباید سطحی‌نگر باشد.

بخش پنجم

قصه‌هایی درباره‌ی «بافتار، تفاوت‌ها و تنوع‌ها»

-کارآفرینی را نوعی تفاوت در کسب‌وکار قلمداد می‌کند و فکر و توان هر شخص را منحصر به فرد تلقی می‌کند.

-از جهان به عنوان حباب صابون یاد می‌کند، در واقع به تفاوت‌های محیط داخلی و خارجی یک سازمان با این امر می‌پردازد. که یک مدیر باید چگونه به آن بنگرد؟

-از تکرار شناخت و اکتشاف در سازمان دست نکشید که راهی برای بینش‌های جدید فراهم می‌کند.

-در هر سازمانی که مدیریت می‌کنید نیازی به گذراندن رشته مدیریت نیست باید در حوزه فعالیت آن سازمان مسلط بود.

-یاد آور می‌شود که چیزهایی مثل سرکوب یادگیری در مدرسه، آلودگی محیط زیستی یک کارخانه قابل اندازه‌ گیری نیست.

بخش ششم

قصه‌هایی درباره‌ی «مسئولیت پذیری»

-حد تعادل را در سازمان حفظ کنید. همان‌طور که حضرت امیرالمؤمنین ما را به مدیریت میانه‌رو فرا‌ می‌خواند.

-در جایی از کتاب می‌خوانیم:« چرا دغدغه‌ی ما صرفاً حذف «علائم» مشکلات است و نه پی‌بردن به علت‌ها و ریشه‌های آن‌ها؟»

بخش هفتم

قصه‌هایی برای فردا

-از خلاقیت غافل نشوید که نقطه‌ی آغاز تغییر‌ست.

-به «کیفیت»، به «بهتر بودن» بیش از «کمیت»، «بیشتری» بپردازید چرا که راهی‌ست برای خودسازی، و رشد سازمان. در این صورت است که پویایی فردی و سازمانی را رقم خواهید زد.

✍🏻صدف پورمنصف

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *