فیلم هندی | خواسته‌های یک معلم پیش دبستان کشور را تکان می‌دهد

نینا معلم پیش دبستانی است که یک ماه مرخصی  می‌رود. روز تولدش بی‌خبر به پیش دبستان می رود. همکاران از دیدن او خوشحال می‌شوند. کودکان همه او را دوست می‌دارند. نینا بعد از یک ماه فاصله حتا نام یکی از بچه‌ها را می‌برد می‌گوید امروز تولد او ست. برایش جشنی بر گزار کنیم. همکارش می‌گوید: عجب با این فاصله یادت مانده که تولد گل دخترمان ست. او می‌گوید: تولدش با روز تولد من یکی ست. من کیک و تنقلات هم سفارش دادم. فقط اجازه می‌دهی از راننده‌ی مجموعه برای آوردنش استفاده کنم؟ همکارش می‌گوید: این چه حرفی‌ست راحت باش. از همکارش می‌خواهد بماند و جشن را برگزار کنن. او می‌گوید من کار دارم و نمی‌توانم.  خدمتکار هم می‌گوید منم کاری دارم  اما حالا می‌مانم دم دست شما بعدن به شما زحمت خواهم داد. نینا اصرار می‌کند همین الان به کارش برسد و اینجا را ترک کند.

نامزدش  به او اصرار می‌کند که  یک جشن تولد کوچک شب برگزار کند. او بهش می‌گوید حالا برو. نامزدش وکالت خوانده ست. او هم از پیش دبستان خارج می‌شود. دوستانی را برای مهمانی شب دعوت می‌کند. وقتی نینا با ۱۶ نفر بچه تنها می‌شود. با پلیس تماس می‌گیرد که من ۱۶ کودک را در پیش دبستان به گروگان گرفتم اگر تا یک ساعت دیگر اینجا حاضر نشوید، همه‌ی آنها را خواهم کشت. در جمع کودکان حضور پیدا می‌کند و به آن‌ها می‌گوید: نقاشی بکشیم یا کارتون ببینیم؟ همه یکصدا می‌گویند: کارتون.

برایشان کارتون می‌گذارد. به سمت کیفش می‌رود. اسلحه را در می‌آورد. در همین لحظه زنگ مؤسسه به صدا در می‌آید. اسلحه را در جیب پشت شلوارش می‌گذارد. به طرف در می‌رود. در را به آرامی باز می‌کند. راننده کیک و تنقلات سفارشی برایش آورده بود. او می‌گوید: ببر داخل. در را می‌ببندد و پشت سر راننده راه می‌رود ‌و می‌گوید اتاق انتها. راننده تنقلات و کیک را روی میز می‌گذارد. یکی از بسته‌ها از روی میز سر می‌خورد. او دلا می‌شود که بر دارد، راننده دسته اسلحه را که در جیبش گذاشته بود می‌بیند و می‌گوید وای این واقعی که نیست؟ او هم بر می‌خیزد و اسلحه را از جیبش در می‌آورد و می‌گوید: صدات در بیاد می‌کشمت. او را به صندلی می‌بندد‌ و چسبی هم بر دهان او می‌زند.  خدمتکار در راه یادش می‌افتد گوشیش را جا گذاشته و بر می‌گردد. از در پشتی می‌آید و نگهبان او را راه می‌دهد. گوشی را از آشپزخانه بر می‌دارد. که چشمش به یکسری کیک می‌افتد که روی زمین ریخته. خم می‌شود و آن‌ها را جمع می‌کند. صدای مبهمی‌ می‌شنود. جلوتر می‌رود وارد اتاقی که راننده به صندلی بسته شده بود می‌شود. نینا کنار دیوار ایستاده از پشت، دست  او را می‌گیرد و اسلحه را در می‌آورد می‌گوید صدایت در بیاید می‌کشمت. به او طناب می‌دهد و می‌گوید روی صندلی بنشین و خودت پاهایت را ببند. او پاهایش را می‌بندد . نینا دستانش را به صندلی می‌بندد. چسبی بر دهانش می‌زند. از اتاق خارج می‌شود. افسر و رئیس پلیس به محل اعزام می‌شوند. وقتی افسر به پیش دبستان مراجعه می‌کند. نگهبان می‌گوید هیچ اتفاقی نیافتاده اینجا نینا خانم مربی کودکان ست. بسیار هم مورد اعتمادست. اگر شک داری خودت برو کنار در ، صدای بچه‌ها را بشنو. افسر به کنار دری که کودکان در آنجا قرار داشتن می‌رود، صدای کارتون و خنده آنان را می‌شنود. با خودش زیر لب زمزمه می‌کند: احتمالن فریب بچه‌ها را خوردم،  آنها تلفن زدن خواستن اذیت کنن. به طرف ماشین می‌‌رود به رئیس پلیس هم همین حرف می‌زند که ناگهان نینا از  پشت پنجره پلیس می‌بیند و به سمت در می‌رود، در را باز می‌کند و چند تیر هوایی می‌زند. رئیس پلیس که خانم بارداری  هم بود با نینا تماس می‌گیرد، به او می‌گوید دست از این کار بکشد.

نینا می‌گوید با تو کاری ندارم جاوید خان را بگو تا یک ساعت دیگر اینجا باشد و من خواسته‌ای دارم اگر عملی نکند کودکان، راننده و خدمتکار را خواهم کشت. رئیس پلیس گوشی را قطع می‌کند و با جاوید خان تماس می‌گیرد.  جاوید خان می‌گوید حالا چرا من تو که هستی.  چند دقیقه بعد جاوید خان در صحنه حاضر می‌شود. جاوید خان هم نامزد رئیس پلیس بوده اما بارداری خانم از همسر سابقش بود. جاوید خان با نینا تماس می‌گیرد می‌گوید همکارانم بودن چرا من را خواستی ؟ شما من را از کجا می‌شناسی؟ نینا می‌گوید: شما ابر پلیس هستید و اسمت را در روزنامه‌ها خواندم. جاوید خان می‌گوید: چقدر پول می‌خواهی بدهم که بچه‌ها را آزاد کنی؟ یا کجا می‌خواهی بروی که من می‌فرستم بدون هیچ مشکلی که کودکان را آزاد کنی. او می‌گوید اگر ۵ کرور با یک پرواز اختصاصی جور کنی یک کودک را آزاد خواهم کرد. از یک ساعت دیر کنی به ترتیب حروف الفبا هر یک را خواهم کشت. در حین این کار از خودش لایو می‌گیرد و در اینستاگرام و شبکه‌های اجتماعی دیگر می‌گذارد. خانواده‌های کودکان مطلع می‌شوند. همه دم در پیش دبستان حضور پیدا می‌کنن. یکی از مهمانان جشن تولد شب تماس می‌گیرد با نامزد نینا که زنت دیوانه شده او هم به شوخی می‌گیرد و گوشی را قطع می‌کند.  ثانیه‌ای نگذشته که فیلم نامزدش در کانال تلگرامی اولیاء را برای حقانیت حرفش ارسال می‌کند. نامزدش با اینکه مسیر دوری را می‌پیمود، خودش را به محل  جرم می‌رساند. پلیس نرده‌های آهنی دور پیش دبستانی و چند ساختمان کنار آن می‌کشد. نیروهای مسلحی  را به محل اعزام می‌کند. خانه‌ها و کافی شاپ و چند مغازه‌ی همسایه را تخلیه می‌کند. محلی برای  اولیاء قرار می‌دهد. باران تندی می‌بارید. نامزد جاوید خان مخالفت به اجرای دستور نینا می‌کند. نیروهای مسلح را به درون ساختمان اعزام می‌کند. می‌گوید او یک زن ست و چنین کاری نمی‌کند و فقط هم یک اسلحه دارد. نینا با جاوید تماس می‌گیرد اگر نیروها داخل شوند کودکان را خواهم کشت. جاوید جلوی اعزام نیرو را می‌گیرد. یک ساعت می‌گذرد. پول واریز نمی‌شود. نینا طبق توافقش « آکاش» را صدا می‌زند، می‌گوید بیا اتاق دیگر، من و تو تفنگ بازی کنیم. دوربین گوشیش را تنظیم می‌کند و به او شلیک می‌کند. فیلم را در گروه ارسال می‌کند. مادر و پدرش بی‌تابی می‌کنن. با جاوید خان تماس می‌گیرد اولین توافق را انجام ندادی. آکاش را کشتم. قبل از آن پول را واریز کن. پول واریز می‌شود. دومین توافق تا یک ساعت دیگر دو‌ نفر از مدرسه بی دبلیو نام می‌برد اینجا باشن به علاوه نخست وزیر که با او می‌خواهم حرف بزنم. اگر به حرفم گوش کنی یک بچه آزاد می‌شود. جاوید گوشی را قطع می‌کند. فرمان می‌دهد اگر آن دو نفر از مدرسه بی دبلیو  اگر زنده‌اند اعزام شوند. به نخست وزیر هم اطلاع می‌دهند. نخست وزیر در ماه دیگر رقابت انتخاباتی دارد. زیر دستانش از او می‌خواهند  چنین کاری نکند. نخست وزیر قبول نکرد و تلفنی با نینا صحبت کرد. نینا گفت: باید بیای به پیش دبستان. کنار هم بنشینیم و گفت‌گو کنیم و بعد همه‌ی بچه‌ها  آزاد می‌شوند. از یک ساعت بیشتر دیر نکنی. بعد از حرف زدن با نخست وزیر یک کودک را به بیرون از پیش دبستان فرستاد. به وعده‌ی خود عمل کرد. پلیس نامزد نینا رو بازجویی کرد، آدرس محل زندگیش با مادرش را پیدا کرد. به محل زندگی نیرویی اعزام کرد. قرص‌هایی در کشوی کنار تختش یافت شد. که نشان از افسردگی نینا داشت. دستیاران نخست وزیر اعلام کردن که او در محل وقوع جرم حاضر نخواهد شد. نینا  عکس راننده، خدمتکار و کودک بعدی را در گروه ارسال می‌کند و می‌گوید: برایشان  مرگ این سه نفر اهمیتی ندارد. نخست وزیر از خبرگزاری‌ها متوجه این امر می‌شود. دستیارانش را دعوا می‌کند که چرا بدون هماهنگی من چنین کاری کردید. نخست وزیر در محل حاضر می‌شود اما در ماشین اسکورت شده می‌نشیند و به نینا تلفن می‌کند که من آمدم . او می‌گوید باید بیای داخل و گرنه به توافقمان عمل نکردی. جاوید خان با نینا تماس می‌گیرد و می‌گوید این عمل شدنی نیست. تو مورد اعتماد نیستی یک کودک را کشتی. نینا می‌گوید من اعتمادم را ثابت می‌کنم. بعد از آن با نخست وزیر وارد شو. در همین حین همکاران پلیس به این مسئله دست می‌یابند که نینا در ۱۶ سالگی مورد تجاوز دو نفر در مدرسه قرار گرفته. از آن موقع افسردگی پیدا کرده و تحت درمان ست. در حال حاضر نینا ۳۰ ساله می‌شود. نینا« آکاش »را زنده از در بیرون می‌فرستد.  قبل از ورود مسئله‌ی تجاوز را جاوید به نخست وزیر می‌گوید. نخست وزیر با جاوید خان وارد مؤسسه می‌شوند.

ابتدا پخش آنلاین گفت‌و گو  را تنظیم می‌کند. پس از آن نینا از نخست وزیر می‌خواهد قانونی برای تجاوزگران تثبیت کند. در همین حین ۵ کرور را به حساب افرادی که مورد تجاوز واقع شده‌اند می‌ریزد. نخست وزیر می‌گوید: کار سختیه. او می‌گوید جان ۱۴ بچه در میان ست. نخست وزیر می‌گوید: من قول می‌دهم متجاوز تو را پیدا کنم. نینا می‌‌گوید: نیازی نیست او پشت سر شماست. به راننده اشاره می‌کند که نامش را تغییر داده و آزاد زندگی می‌کند. و پس از آن به جاوید اشاره می کند او‌‌ رئیس پرونده‌ی من بود برای اینکه پرونده‌ی دیگری او را نام‌آور می‌کرد پرونده را مختومه اعلام می‌کند. نینا با اسلحه‌اش راننده را می‌کشت. او را پلیس می‌برد. بعد از ۶ ماه او به عنوان معلم به کلاس می‌رود: روزنامه‌ای را می‌بیند که سرتیتر آن نوشته: «پنجشنبه‌ای که هند را بیدار کرد» آمار تجاوز به زنان در هند رو به کاهش است   این تعداد در هر ماه به ۸ نفر رسیده است.

پیام فیلم از دیدگاه شخصی

پیام این فیلم با گروگانگیری برایم عجیب و غیرقابل هضم بود. معلم هدایت‌گر یک جامعه ست.  معلم باغبان نظام تعلیم و تربیت است. از باغبان انتظار می‌رود علف‌های هرز را بچیند. گل‌ها را آبیاری کند. به موقع کود دهد. برای کاشتن بذر هم باید خاک مناسب را پیدا کند.

نکته قابل توجه در این فیلم این است که کودکان به هیچ وجه از گروگان‌گیری مطلع نشدند، به آنان بسیار خوش گذشت. کیک خوردن، کارتون تماشا کردن، بازی کردن. بویی از حادثه نبردن. ترسی در کودکان ایجاد نشد. آموزش رفتار خشونت آمیز به کودکان چه به صورت مستقیم،  چه غیر مستقیم صورت نپذیرفت. آسیب روانی برای آنان رخ نداد.

صد البته که گروگان گیری پایین‌ترین سطح تفکر ست. معلم «بانی فرهنگ» در  محیط آموزشی ست.  گروگان‌گیری فرهنگ سازمانی را زیر سوال می‌برد.

✍🏻صدف پورمنصف

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *