«بذار به داستانی برات تعریف کنم مهم هم نیست کسی گوش بده یا نه. یه بار تو مدرسه داشتم از یه بچۀ سفیدپوست فقیر جلوی سه تا نره غول سیاه پوست دفاع میکردم و اونا سرم داد کشیدن ریشههات کجان، سیاه جون؟ نمیدونی اهل کدوم دستهای؟ ریشه، پسر، هویت ریشههات رو یادت بمونه. من هم داد زدم ریشه من عدالته، همخون ریشههام شعوره.
تا جایی که میتونستن کتکم زدن و ولم کردن تا بمیرم.*»
در دورهی لیسانس دوستی داشتم که همیشه از او حمایت میکردم. باهم خیلی صمیمی بودیم.
زهرا از راهرو عبور کرد که من را در حال سوار شدن آسانسور دید گفت: «استاد گفته بری دفترش.»
قبل کلاس رفتم دفتر استاد نون.
-خانم مینا را میشناسی؟!
+بله استاد، ما که با هم خیلی جوریم. چیشده؟!
-چندبار خواستم صدات کنم بیایی دفترم اما ترسیدم. خیلی سادهای.
سکوت اختیار کردم. در دلم غوغایی بود. که چه اتفاقی افتاده.
+«سالها پیش قبل از شما دو دانشجو در این دانشگاه درس میخواندند . دو دوست بودند. آخر یکیشان آن یکی را کشت. قاتل بسیار حسود بود. از نمره، از لباس پوشیدن، از پروژههای دوستش چشم دیدن نداشت. هیچوقت آنها را فراموش نمیکنم. دوستی شما او را برایم زنده کرد.
نمیدانی دوستت منو تهدید کرده بهت نمره پایینتر از او بدهم؟! من که اینکار را نخواهم کرد.»
نمیتوانستم از دفتر استاد قدم بردارم. حالم بشدت بد شده بود.
+«این راز بماند. اما حواست را جمع کن . دلواپستم.»
مردیث کانی مینویسد: «رقابت سالم، تعامل بین افراد است که تلاش برای دستیابی به دستاوردهای بالاتر را ترویج و تقویت میکند و در عین حال محیطی را ایجاد میکند که در آن همه افراد گروه امیدوارند که همه به خوبی عمل کنند، نه اینکه آرزو کنند دیگران شکست بخورند.»
همکاری و رقابت دو تعبیه در برنامهدرسی و آموزش قلمداد میشوند.
به عنوان مدرس کدام یک را بر دیگری برتر میدانید؟
به عنوان مدرس رقابت را متضاد همکاری میدانید یا رقابت سالم را تقویت کنندهی همکاری و کارگروهی میپندارید؟
✍🏻صدف پورمنصف
————-
* نمایشنامهی «بچه اسب گهوارهای»
آخرین دیدگاهها