«از میون دخترا، دختر کوچولویی که از همه بزرگتر بود همیشه تو راهرو سر راهم کمین میکرد، تهدیدم میکرد. دندوناش عین موش، ریز و تیر بود. دندوناشو بهم نشون میداد و زبون شق و تیزشو از دهنش بیرون میآورد. من وانمود میکردم چیزی نمیبینم. مسخرهبازی در میآوردم و میخندیدم، حتی سرشو نوازش میکردم. اون دستمو قاپید و نمیخواست ول کنه. شنیدم یکی داره میآد. بهش قول دادم براش شکلات بخرم، تازه اون موقع بود که دستمو ول کرد. درست توی آخرین لحظه. یه بسته شکلات خریدم و برای جلب رضایتش بهش دادم. فایدهای نداشت.*»
اما بر عکس دخترک، اگر برای من شکلات بابلی میلکا میگرفت، رضایت بخش بود.
در هوای گرم تابستان هم اگر یک نوشیدنی مثل آب زغاللخته یا آب انبه هم میگرفت. جیغ، هورا و دست و سرشار از رضایت میشدم.
حالا فرض کنید کلاس درس برای فراگیرانتان چه دانشآموزان، چه دانشجویان فرقی ندارد رضایتبخش باشد.
در مرحلهی اول باید برای رفع تشنگی فراگیر کنجکاو ایجاد انگیزه کرد.
بعد همان لحظه صدای ملچ و ملوچ شکلات بابلی میلکا و قلپ قلپ ملچ و ملوچ آب زغاللخته را خواهد شنید.
وقتی نقاط قوت فراگیر را تقویت کنید بازهم آن صداها را خواهد شنید. مدرس باید نقش رهبرآموزشی را ایفا کند.
وقتی فراگیر مورد تمجید صادقانه قرار گرفت. باز هم از آن شکلات بابلی میلکا و چند قلپ آب زغاللخته میل میکند و صدای ملچ و ملوچ آن را خواهید شنفت.
شیرینی شکلات و لذت آن آب زغاللخته و خوش طعمی آب انبه زمانی به بار مینشیند که مدرس مسائل را به چالش کشیده و فراگیر پرانرژی و مشتاق درصدد رفع آن بکوشد.
✍🏻صدف پورمنصف
*تادئوش روژه ویچ، نمایشنامهی پیرمرد کوتولهی مضحک، ترجمهی صدرالدین زاهد
آخرین دیدگاهها