کوچه و پس کوچه‌های دانش| فصل اول

فصل اول

ساحل لیسانس مدیریت آموزشی داشت. به تازگی دانشجوی فوق لیسانس رشته مدیریت آموزش عالی شد. شبی مهمانی منزل عمه اش دعوت بود که همسر عمه اش گفت: کلید ورود به دنیای مدیریت، تجربه اجرای مدیریت است.

ساحل گفت: چنین نیست، آموزش زیر بنای همه ی مدیریت‌هاست.

-نخیر،  این طور نیست. کدام از تئوری‌های مدیریت را در شرکت‌ها می توان عملاً اجرا کرد؟

+اکثر تئوری‌ها قابل اجرا هستند.

-بلوفی بیش نیست. شما دانشجویان یک مشت کتاب را خواندید که خاک نخورده باشد اما در عمل به جای قورمه سبزی، گربه سبزی آماده طبخ می‌کنید.

+نه، این طور نیست.

-همین فردا شما را در شرکت تخم‌مرغ‌ آبی استخدام می‌کنم اما به شرط اینکه به استقرار مدیریت دانش در شرکت بپردازی. این شرکت در قیاس با شرکت رقیب یعنی تخم‌مرغ زرد پیشی بگیرد.

+می پذیرم.

-از فردا به مدت ۲ هفته ساحل زمان دارد برای استقرار پیاده‌سازی مدیریت دانش در شرکت تخم‌مرغ آبی اقدام کند.

آن شب گذشت.

ساعت ۸:۳۰ صبح ساحل باید در کلاس سازمان و مدیریت در دانشگاه تهران حاضر می‌شد. از شدت استرس تا پاسی از شب را بیدار ماند. ساعت ۷صبح از خواب برخاست. سریع آماده شد تا به دانشگاه برود. در مسیر خانه تا دانشگاه دائماً خود را سرزنش کرد.  به دانشکده مدیریت که رسید. پله‌ها را دوتا یکی طی کرد تا به کلاس طبقه دوم رسید. آن دو ساعت کلاس هیچ نفهمید. تمام افکارش پیش استقرار پیاده‌سازی مدیریت دانش در شرکت تخم‌مرغ آبی بود.

پس از کلاس ۲ ساعتی را بیکار بود. کلاس بعدی، بعد از ساعت نماز و ناهار آغاز می‌شد. در همین کلاس روی صندلی چوبی که میزی کوچک به سمت راست آن وصل بود، ولو شد. پاهایش را تکان می‌داد و گوشه‌های ناخن دستش را می‌کند. صحرا وارد کلاس شد، گفت: ساحل مشکلی پیش آمده؟

ساحل گفت: نه، چطور؟

-صبح که سرکلاس اصلاً حواست به درس نبود، دائم در دفترت اشکال مختلف را می کشیدی، به نظرم هیچ جزوه‌ای هم ننوشتی.

+دقیقا‌ً، همین طوره. راستش دائم به این فکر هستم که لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود. دیشب  در مهمانی منزل عمه با همسرش بحث کردم. برای اینکه نشان بدهم من رشته مدیریت خواندم و در اجرای تئوری‌های مدیریت  در شرکت قهارم، یک بلوفی زدم که دور جونت عین سگ پشیمونم.

-حالا کدام تئوری را در دام انداختی؟

+مدیریت دانش. البته من نگفتم.  خودش پیشنهاد داد.  بدجور عین خر توی گل گیر کردم. اصلاً نمی دانم دانش چیست که بتوانم عملیاتیش کنم.

-ساحل تو چه چیزی را دانش نمی‌دانی؟

+شوخیت گرفته؟

-نه، جدی میگم.

+میز، صندلی، بشقاب، قاشق، عروسک، درخت، دیوار جزء دانش نیست.

-حالا دانش را چی تعریف می‌کنی؟

+در مورد هر موضوع خاصی که اطلاعات داشته باشم، دانش نام دارد.

-نه عزیزم، این تصور اشتباهی‌ست که اکثر مردم از دانش دارند.

+زمین و پول جزء دانش محسوب میشه؟

-دانش از پول و زمین سبقت گرفته است. هریک از عواملی را که نام بردی ساختار منحصر به فرد دارد. اما دانش می‌تواند به آن‌ها برای مدیریت بهتر کمک کند. در ابتدا باید بدانی که داده، اطلاعات و دانش چیست؟ وقتی با واژه‌ها، تصاویر، اعداد خام مواجه می‌شوی یعنی با داده‌ها سروکار داری. اما اطلاعات وقتی گزارش را مطالعه می‌کنی در واقع داری اطلاعات بدست می آوری. اما دانش یک منبع ارزشمندست. ماهیت آن دائماً  در حال تغییر‌ست. در واقع همان اطلاعاتی‌ست که پردازش شده‌ست.

✍🏻صدف پورمنصف

ادامه دارد…

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *