-رفتارم نسبت به خطاب کردن حیوانات خانگی
کلاس «روش تحقیق» با دکتر حسن پاشاشریفی (پدر روانسنجی ایران) داشتم. ایشان پشت میز، روی صندلیش نشسته بود. خیلی کلافه و ناراحت به نظر میرسید.
ناگهان دانشجویی که کنار پنجره نشسته بود بیتوجه به حضور استاد در کلاس، با صدای بلند گفت: وای بچهها، پرواز دسته جمعی کبوترها را ببینید، چقدر قشنگه.
استاد هم ناخودآگاه سرش را به سوی پنجره چرخاند و به جمعیت کثیری از کبوترها که در آسمان رژه میرفتند، نگاه کرد. بعد گفت: قبل کلاس، به رستوران برای صرف غذا به میزبانی همکاری رفتم. آقایی جوان از اقوام همکارم در رنج سنی شما سر میز آمد. سلام کرد. سگی در بغلش داشت. سگش را چلاند و گفت: عمو رو ببین. سلام کردی؟ دست بده به عمو.
چنان با این حرفش مرا آشفته کرد. آخه انسانیت کجا رفته که سگ میشود انسان و عمو را باید ببیند، جای کودک را گرفته ست. هر چیزی جای خودش را دارد. من مخالف مراقبت از حیوانات و نگهداری حیوان خانگی نیستم. اما این رفتار را زشت و ناپسند میشمارم.
آن روز من دریافتم که حتی شوخی این امر هم با کسی جایز نیست. دیگر برای سگ خانگی خالهام به شوخی هم «سلام خواهر» را به کار نبردم. در معرفی آن به دیگران نیز عفت کلام به خرج دادم.
-احترام به اساتید در هر شرایطی
کلاس«روش تحقیق» با دکتر حسن پاشاشریفی داشتم. استاد مثل همیشه روی صندلی پشت میزش نشسته بود. در کلاس هم مثل همیشه باز بود، از روش مقایسهای در پژوهش صحبت میکرد. یکدفعه دکتر محمد نقی ایمانی با دستش تق تق به در زد و وارد شد. به دانشجویان سلام کرد. به طرف میز استاد رفت. سر تعظیم فرو آورد و با استادش سلام و احوالپرسی کرد و گفت:«از کنار کلاستان عبور میکردم و باید عرض ادبی میکردم خدمتتان.»
آن روز من دریافتم که در هر شرایط و در هر مقامی که باشم باید برای اساتیدی که از آنها درس گرفتم، سر تعظیم فرو آورم و قدردان محبتشان باشم حتی با یک سلام.
-کینه توزی ممنوع
مادرم تعریف میکند:«در مراسم ازدواجش وقتی پدرشوهرش او را بدون حجاب دید فریاد کشید و گفت: من عروسی که موهایش را نپوشانده و یقه پیراهنش بازست ، ۴۰ نفر مرد نامحرم او را دیدند نمیخواهم.
مادرشوهرم سریع مرا در اتاقی حبس کرد، که حاج حسن نتواند مرا بیرون کند. او پشت در اتاق ایستاده بود و فریاد میکشید: برو بیرون از خانهام، من چنین عروسی را نمیخواهم.
مهمانها همه مضطرب نمیدانستند چه کار کنند؟!هجوم خانمها در حمام و اتاقهای دیگر.
کم کم برادر حاج حسن سر و کلهاش پیدا میشود و پا در میانی میکند و او را برای چند ساعتی آرام میکند.
اما آقایانی که کروات زده بودند، از ترس فریادهای حاج حسن کرواتها را درآوردند و در جیب کتشان گذاشتند.
پدرم که برای هماهنگیهای لازم دیر به مجلس رسیده بود. از پچ پچ همسرم و برادرش متوجه شد که آنها قصد کتک زدن پدرشان را بعد از مراسم دارند. بعد از جشن، پدرشوهرم را به منزلمان آورد و از من خواست دستش را ببوسم. تا ۴سال پیش نمیدانست که او چه بیاحترامی به من کرده و لب به سخن نگشوده بودم.»
از اینرو گذشت و انسانیت برایم معنای دیگری پیدا میکند. هر وقت گلبولهای قرمز خونم کینهتوزیشان به جوش میآید. این قضیه برایم مثل تماشای یک فیلم سینمایی پردهگشایی میکند.
-اعتماد بیجا به دیگران ممنوع
برای استخدام رسمی در ارگانی، استادی با من تماس گرفت و گفت: خانم الان موقع چنین امریست. تا یک ساعت دیگر برای گزینش آن واحد حضور پیدا کن.
-الان شرایطش را ندارم. مادرم شب گذشته هنگام برگشت از ویلا، یک دفعه بهم ریخت. هیچ یک از ما خاطرش نیامد. من فکر کردم سکته کرده، به نزدیکترین کلینک در جاده مراجعه کردم. پزشک گفت: اتفاقی رخ نداده، فشارش را گرفت و قند خونش را بررسی کرد نرمال بود. نوار مغزی را خواستار شد که تا تهران جایی را پیدا نکردم برایش انجام بدهم. در تهران به بیمارستان مهراد مراجعه کردیم. آن لحظه دیگر یادش میآمد هر کدام از ما چه کسی هستیم. نوار مغزی خوشبختانه نرمال بود. پزشک گفت: شوک عصبی به او وارد شده. در حال حاضر نمیتوانم او را در خانه تنها بگذارم.
+نه همین الان آماده شوید دیگر این موقعیت دست نخواهد یافت.
-من در حال حاضر آمادگی ندارم و مطالعهای نکردم و افکارم بهم ریختهست.
+همه چیز فرمالیتهست. شما حضور پیدا کنید.
گوشی را قطع کردم. با یکی از دوستان خانوادگیمان تماس گرفتم و خواهش کردم خودش را به منزل ما برساند. از خانهی او تا منزل ما. ده دقیقهای زمان برد. تا او رسید من آماده شدم و به واحد مذکور مراجعه کردم. بعد از گزینش این پا و آن پای رسمی شدن ورد زبان استاد شد. از آن روز ۵ سال گذشت. این کار انجام نشد و به مواردی دست یافتم که فهمیدم آدمی به چشمهای خودش هم نباید اعتماد کند.
-خودم را فریاد نزنم
آخرین باری که درد دل کردم با خانم دکتری بود که استاد دانشگاهم بود. حرفی پیش آمد و من گفتم: از روزهای تعطیل متنفرم.
-چرا؟
+چون از بچگی خاطرهی خوشی از ایام نوروز و حتی یک روز تعطیلی در طول هفته نداشتم. همیشه در تعطیلیها پدرم با مادرم سر کوچکترین چیز فریادهایی به پا کرده، شیشههایی شکسته و اجسامی در هوا معلق کرده. آلرژی به تعطیلی داشت که هیچکس نداشت. آن تعطیلی را زهرمار خانواده کرده بود. بعد از تعطیلی هم آشتی میکردند.
همین کافی بود که او بشنود، دیگر در هر کلاسی مرا برای شاگرادنش مثال میزد. صدالبته نامی از من نمیآورد اما از آن پس یاد گرفتم با هر کسی درد دل نکنم. زبانم را نگه دارم و سکوت اختیار کنم.
تغییرات رفتاری
تغییرات رفتاری به هر نوع تغییر یا دگرگونی رفتار انسان اطلاق می شود. تغییر رفتار همچنین طیف گستردهای ازرویکردها و فعالیتها را پوشش میدهد که بر تأثیرات اجتماعی، فردی و محیطی متمرکز است.
مراحل تغییر رفتار
شش مرحله تغییر رفتار عبارت ست از :
–پیش تفکر
–تفکر
–آمادگی
–اقدام
-حفاظت از آن
-اجرا
✍🏻صدف پورمنصف
2 پاسخ
صدف جانم ممنون که تجربهتونو با ما شریک شدی.
عزیزدلمید خانم موعدی نازنین🌹🌱