فصل۲| تحول دانشکده مدیریت ناممکن است

فصل دوم

استاد چند قدم  را طی می‌کند تا به کلاس انتهای راهرو می‌رسد. دانشجویانی که منتظر تشکیل کلاس بودند پراکنده در صندلی‌های راهرو نشسته بودند، همزمان با استاد وارد کلاس می‌شوند. استاد روی صندلی پشت میزش می‌نشیند. کتاب «رهبری و مدیریت آموزشی» را روی میز می‌گذارد. از داخل کیفش ماژیک را در می‌آورد. از جایش بر می‌خیزد و به طرف تخته می‌رود. رو به دانشجویان می‌کند، مجدد سلام می‌کند. یک سوال مطرح می‌کند اگر قراربو‌د تخته با من و شما صحبت کند، چه چیزی می‌گفت؟

دانشجویی که کنار در نشسته بود گفت: از صحبت‌های که بین شما و همکارانتان رد و بدل می‌شد، برایمان قصه می‌گفت.

-تخته، گذرش هم به اتاق اساتید نیافتاده، چطور ممکن چنین بگوید؟

+دستش را بالا می‌برد. استاد اجازه؟

-بفرمایید.

+از مشکلات سازمان آموزشی برایمان حرف‌ها دارد.

-می‌توانی یک مثال بزنی.

+تخته در رنج ست. از ماژیک‌هایی غیراستانداردی که  برای نوشتن روی او استفاده می‌شود، شکایت دارد. خطوط به جامانده چهره‌اش را زشت کرده است. از ویدئو پروژکتور که  سلطنت می‌کند، می‌نالد. این روزها کار و کاسبیش را خوب کساد کرده است.

-برای استادی قدوقواره‌اش کوتاه ست و برای دیگری بلند.

+ببخشید استاد، با پنجره قهر است.

-چرا؟

+یک روز نور آفتاب مرهم زخم‌هایش است و روز دیگر  مضر چشمانش.

-از اینکه برخی از همکارانش هنوز مدرن نشده‌اند، به شکل سنتی گچ و تخته سیاه‌اند، گله دارد.

+از ارتباط رئیس دانشکده با فرزندانش(دانشجویان) ناراحت ست.

-چه طور؟

+برای امضای حذف و اضافه به دفترش مراجعه کردیم. داد و بی‌داد کرد و گفت از دفتر خارج شوید. گله‌ای ریختید داخل دفتر که چه‌شود؟!  ایشان استاد یک دانشگاه هستند، رئیس یک دانشکده. رفتار نا‌بهنجارشان قلب ما را رنجاند. به دفتر ریاست دانشگاه مراجعه کردیم. ایشان امروز حضور نداشتند.

صدای همهمه‌ی دانشجویان کلاس کناری که استادشان به کلاس نرفته به گوش می‌رسد.

-دوستان به اعتقاد افلاطون، روان دارای سه بخش ست: شهوت، هیجان و عقل. جایگاه این سه بخش به ترتیب در شکم، سینه و سر قرار دارد که هر کدام به نوبه‌ی خود مربوط به طبقه‌ی کارگر، سرباز و فیلسوف می‌باشد. این سه طبقه از راه اجرای عدالت می‌توانند باهم متحد شوند. به عقیده‌ی او کسب علم و معرفت در واقع یادآوری یا تذکر آن ست. اگر مایه‌ی علم در انسان نبود دستیابی آن برای او امکان پذیر نمی‌شد.

+یعنی رئیس دانشکده امروز روانش به هم ریخته ست.

همه دانشجویان خندیدند.

-فرض کنید مشکلی شخصی به روانش آسیب زده ست.

+استاد خودتان می‌فرمایید. مشکل شخصی. اینجا سازمان ست. او باید مشکلات شخصی‌اش را دم در بگذارد.

-به نظرت دم در گذاشتن افکار و ذهن نشخوار کننده امکان‌پذیرست؟

+باید امکان‌پذیر باشد، باید عدالت در سازمان را بنا کند.

-راه درمانی وجود دارد؟

+نه.

-چرا نه؟

+ذهن راکد نیست.

-درمانش نوشتن ست. اگر ساعتی را به نوشتار درمانی اختصاص دهد، ذهن نشخوار کننده‌اش تقریبن به فرمان او خواهد شد.

+چه جالب استاد. بیشتر برایمان می‌گویید.

-با نوشتن می‌تواند آسیب‌های عاطفی را کاهش دهد. این امر به خودآگاهی او کمک می‌کند.

+یعنی به درجه‌ای می‌رسد که مشکلاتش را شناسایی می‌کند؟

-بله.

+استاد، رئیس دانشکده مشکلات روانیش با نوشتن حل نمی‌شود.

-چرا؟

+او حوصله‌ی خودش را ندارد، چه برسد قلم و کاغذ.

-حسابی غیبت رئیس دانشکده را کردیم.

+استاد، مردها تغییر پذیر نیستن.

-چرا؟

+انگار یک عروسک درون دارن که هیچ وقت بزرگ نمی‌شود، همیشه در حال لجبازی ست.

-ارونسون روانشناس اجتماعی ست. در مورد متقاعد شدن آسان‌تر زنان نسبت به مردان می‌گوید: «شاید علت آن باشد که در جامعه ما زنان طوری بار می‌آیند که تسلیم‌تر از مردان باشند و کمتر در مسائل شک و تردید کنند. زنان بیشتر برای تسلیم و تمکین پاداش می‌یابند تا برای اظهار وجود.»

+استاد، من قبول ندارم. سدهای ارتباط باید شناسایی شود.

-سدهای ارتباط چیه؟

+مزاحمت‌ها، محدودیت‌ها، پارازیت‌ها سدی هستن که باعث می‌شود ما مفهوم آنچه گفته شده را متوجه نشویم. در این صورت سد ارتباط با دیگران می‌شوند.

-درادامه‌ی حرف شما باید اضافه کنم که این سدهای ارتباطی دو نوع هستن یکی فیزیکی و دیگری استنباطی.

+وای استاد، سد فیزیکی چیه؟

استاد در فضای کلاس راه می‌رود. در انتهای کلاس می‌ایستد.

-خنده‌کنان می‌گوید: سد کرج.

+تا حالا موانع را به چشم «سد» نگاه نکرده بودم.

-سد فیزیکی را کسی می‌تواند توضیح دهد.

+ارتباط چهره به چهره نباشه، فیزیکی نیست.

-نه، این طور نیست.

+پس چطوریه؟

-سدهای فیزیکی مثل گرما، سرما، نور و هزار و یک عامل دیگرست که سبب می‌شود شما به مفهوم نرسی.

+حالا ما که به مفهوم رسیدیم، چرا هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم؟

-چون پذیرش نداریم.

+سد استنباطی چیه؟

-من برای جلسه بعد می‌گویم مشکلات سازمان‌های آموزشی را برایم در ۱۰۰ مورد بنویسید. این سوال برای شما پیش می‌آید، مدرسه، دانشگاه یا مؤسسات آموزشی. این سوال نشان می‌دهد موضوع کلی بیان شده.  یا در جایی من می‌گویم من نسبت به آقای طالقانی داماد عمه‌ام خیلی ارادت دارم. دوستی سریع به این حرفم واکنش نشان می‌دهد. با لبخند می‌گوید: زنش را طلاق داده؟« سوء تعبیر»او سد‌استنباطی ست. در صورتی که ایشان از نظر شأن و منزلت و  شخصیت منحصربه فردشان برایم عزیز هستند و مورد احترام. ما باید برای یک ارتباط مطلوب با دیگران، چهار خصوصیت را برای این دو عنصر فیزیکی و استنباطی در نظر بگیریم:

الف. مهارت لغوی

ب.گرایش و طرز فکر

ج. معلومات و اطلاعات

د.خصوصیات اجتماعی، علمی، فرهنگی و غیره.

-استاد، رئیس دانشکده امروز تخته، کلاس و کتاب را زیر سوال برد. معلوماتش که تعریفی ندارد. جمود فکریش که بلای جون ست.

+حالا  یک ارتباط مطلوب در دانشکده چه خصوصیاتی دارد؟

-اولیش این است که همه با هم متحد شویم از رئیس دانشکده شکایت کنیم.

+نه، بگذارید حرفم تمام شود.

ادامه دارد…

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *