در جایی از کتاب«بالاخره این زندگی مال کیه؟» میخوانیم؛«دکتر اسکات: راستش خیلی جالبه. ما هرکاری از دستمون بر بیاد میکنیم که زندگیشو نجات بدیم. به هوش میآریمش، ولی بعدش اون میگه:”آخه این زندگی به چه دردم میخوره؟”اون وقت ما چیکار میکنیم؟ یه کاری میکنیم که دوباره خوابش ببره.»
درست در یک سازمان نیز چنین اتفاقی میافتد، تعطیلی یک سازمان تاریخش ثبت میشود. مرگ آن رقم میخورد. کن هم در داستان فوق مشتاق چنین تاریخی ست. همین جهتگیری مجدد دکتر اسکات بخشی از معیارهای مرگ در سازمان را بررسی میکند.
اف ریچارد فرارو در مقالهای با عنوان«تأثیر مرگ سازمانی بر اولویتهای کاری و نقش تعدیلکننده مدلهای درونیدلبستگی کاری» میگوید:«معیارهای مختلفی برای تعریف مرگ یک سازمان مطرحشده است، از جمله تاریخ تعطیلشدن یک سازمان، لحظه ورشکستگی، پرونده ورشکستگی، برچیده شدن، سقوط، گردش مالی گسترده، تجربهتغییرات قابل توجه به عنوان بخشی از ادغام و اکتساب، یا جهت گیری مجدد و مهندسی مجدد. تعطیلی یک سازمانیک رویداد آسیبزا برای کارکنان و مدیریت است. این فرآیند و مراحل سوگواری با مرگ یک فرد موازی شده است. ودر برخی موارد از نظر روانی دشوارتر از مرگ یک عزیز است. یکی از دلایلی که مرگ سازمانی باعث افزایش چنینسطوح استرس میشود این است که بیکاری فردی با بیکاری جمعی همراه است و بنابراین اغلب پیامدهای منفی درمقیاس بزرگ دارد. همچنین منجر به ترس اساسی از بیکاری میشود. از دست دادن معیشت و ناتوانی در تامیننیازهای اولیه را رقم میزند. اثرات مرگ سازمانی میتواند اثرات کوتاه مدت و طولانی مدت بر اولویتهای کاریداشته باشد.»
-چه اقداماتی برای جلوگیری از مرگ سازمان انجام میدهید؟
-مرگ سازمان با مرگ انسان چه تفاوت و شباهتهایی دارد؟
-به وصیت نامه سازمان هنگام مرگ اندیشیدید؟
-به محل دفن سازمان پس از مرگ فکر کردید؟
-فهرستی از داروهایی که سازمان در دههی پایانی عمرش مصرف میکرد، در دفتری یادداشت نمودید؟
✍🏻صدف پورمنصف
آخرین دیدگاهها