دکتر محمود عنایت در کتاب« راپرتها» میگوید:«مجسمه سعدی را در شیراز پائین کشیدهاند چون عدهای از مردم به قیافه آن اعتراض داشتهاند که این مجسمه با خصوصیات شاعرانه سعدی تطبیق نمیکند. همین مانده بود که چهره سعدی و حافظ هم بنا به میل و دستور ما تعیین شود و این میانه هنوز یکی نیست که بگوید کدام هنرمندی یا نویسندهای، نقاشی و آهنگسازی چهرهاش با آنچه مردم در خیال و پنداراز او رسم کرده اند مطابقت داشته است ؟»
بعضی از ظرفیتهای فرهنگ به سادگی قابل رویت است. مانند موسیقی، هنر و سبک رفتاری. اما بخشی از ظرفیتهای پرمخاطره آن نهان ست. مانند ارزشها، انتظارات، نگرشها و مفروضات که قابل رویت نیست. اما قابل لمس است.
ما میتوانیم به این امر بپردازیم که سعدی و حافظ و یا دیگران چگونه فکر میکنند و چگونه به الگوهای رفتاری پاسخ میدهند. اما این که چهرهاشان را با آنچه ما متصور میشویم فرق دارد نمیتوانیم بپردازیم.
دکتر عنایت میفرماید:«درد بزرگتر اینکه مسائل را با هم قاطی کردهایم وقتی کسی را بنام شاعر و نویسنده شناختیم سعی میکنیم که شکل و قیافه وطول قد و قامت و حتی نوع کفش و لباس او را هم با استناد به سلیقه و رویهاش در شعر و نویسندگی تعیین کنیم. در حالیکه این مقولات هیچ ربطی بهم ندارد و اینطور که پیش میرویم عنقریب است که رژیم غذائی سعدی و حافظ را هم بنده و شما تعیین کنیم و بگوئیم کسی که در تاریخ ادبیات بنام سعدی میشناسیم حتماً به ادویه تند و تیز علاقمند بوده و از اغذیه نفخ آور پرهیز داشته است. نه آقاجان، هیأت و کسوت و زندگی خصوصی يك شاعر یا نویسنده ابداً ارتباطی به آثار او ندارد اینکه کسی خوب شعر میگوید دلیل آن نیست که خوب هم میخورد و خوب می پوشد و ترو تمیز و شسته و رفته بوده است.»
درست است که نوع پوشش، رژیم غذایی و چهرهی هر فرد به عنوان یک فرد سرشناس و حتی غیر سرشناس به ما مربوط نیست. حریم خصوصی اوست. اینکه چهرهی هر موجود زندهای دست خودش نیست، خالق یکتا او را خلق کرده است. صدالبته که سرک در زندگی خصوصی هر فردی از مدیر تا همسایهی خانهاتان جایز نیست. اما در یک سازمان نوع غذایی که کارکنان مصرف میکنند و یا لباسهایی که میپوشند را از لحاظ فرهنگی میتوانیم به آن بنگریم. از این لحاظ میتوان موانع ارتباطی را با هوش فرهنگی کاهش داد.
✍🏻صدف پورمنصف
آخرین دیدگاهها