آدمها روی میز راه نمیروند، ا
در گفتوگویی که با میز مدیریت
گفتم:چطور از دانشجویان «کنافه
میز گفت:کافهای در نزدیکی دا
گفتم: عجب!
میز ادامه داد و گفت: برای رئیس دانشکده هر روزی که حضور داشت، میز صبحانهای میچیند که از تخم مرغ سفت، خیار حلقه شده، گوجهفرنگی حقله حلقه شده، نان تازهی بربری برش داده شد
گفتم: تو الان میز همان مدیر گروهی هستی که چنین ست؟
میز گفت: نه، من از گروه و ساختمان دیگر به این ساختمان و گروه آمدم.
گفتم: آهان.
میز گفت: الان مدیر گروهی که عرض کردم، رئیس سازمان شده است.
آخرین دیدگاهها